loading...
مجله اینترنتی ایراتو
ایراتو بازدید : 1821 جمعه 25 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

در خونه رو با تیک ضعیفی باز کرد و وارد شد. خونه غرق در تاریکی بود ... آروم نشست روی زمین و بند کفشاشو باز کرد، سعی می کرد کوچیک ترین صدایی نکنه که آقای شاهد بیدار بشه و با داد و هواراش مامانش و شمیم رو هم بی خواب کنه. کفشاشو که در آورد جوراباش رو هم در آورد گوله کرد داخل کفشاش و با کمترین صدای ممکن که اونم از خش خش لباساش تولید می شد رفت توی اتاقش ... آباژور کنار اتاق رو روشن کرد و در اتاق رو بست. نور های رنگی اتاق رو روشن و خاموش می کردن ...
- بنفش .... آبی ... سبز ... زرد ... نارنجی ... قرمز ... 
و دوباره از اول ... ساکش رو انداخت گوشه اتاق و با خستگی مشغول تعویض لباسش شد. با حس ویبره گوشیش توی جیب شلوارش درش آورد و اس ام اس اومده رو باز کرد:
- شکلات تلخ ... اوضاع روبه راهه؟!
کد رو وارد کرد ... اس ام اس زد:
- سیگار شکلاتی ... رو به راهه!
چقدر دوست داشت یه زنگ به اردلان بزنه و باهاش صحبت کنه، اما افسوس که نمی شد! بعد از تعویض لباساش داشت ساعتش رو از دور مچش باز می کرد که تقه ضعیفی به در اتاقش خورد. اول فکر کرد اشتباه شنیده ... برای همینم بی حرکت به در اتاق زل زد. با شنیدن تقه دوم بی درنگ به سمت در رفت و آروم بازش کرد. با دیدن شمیم پشت در اتاقش چشماشو از تعجب گرد کرد و کنار رفت. شمیم سریع پرید توی اتاق و آروم پچ پچ کرد:
- سلام ...
شهراد در رو بست و گفت:
- سلام ... این وقت شب چرا داری رژه می ری تو خونه؟! خواب نبودی مگه؟!
شمیم دستش رو توی هوا تکون داد و گفت:
- نه بابا ! خوابم کجا بوده؟! تو اینترنت بودم ... 
شهراد بی تفاوت یه تای ابروش رو بالا داد و گفت:
- مثل همیشه!
شمیم پوفی کرد و گفت:
- تو دیگه مثل مامان بابا غر نزنا شهراد! این چیزا تو سن من طبیعی و لازمه ... 
پوزخندی بهش زد و گفت:
- جدی! بابـــــــــا لــــــــــازم! بابا طبیعــــــــی ...
شمیم چشماشو گرد کرد و با غیظ و صدای نسبتاً بلند گفت:
- شهــــــراد!
شهراد سریع انگشت اشاره اش رو جلوی لبای گوشتی و خوش فرمش گرفت و گفت:
- هیششش! می خوای بیدار کنی مامان بابارو؟ چته؟! 
شمیم انگشتاشو تو هم قفل کرد ... چند لحظه بعد از هم بازشون کرد و بعد دوباره قفلشون کرد. شهراد خونسرد مشغول باز کردن ساعتش شد و گفت:
- چته؟! این وقت شب اومدی اینجا برای من رقص انگشتات رو به نمایش بذاری؟!
باز شمیم پوف کرد و بعد از چند ثانیه سکوت بالاخره دل رو به دریا زد و گفت:
- شهراد ... یه چیزی بگم به خاطر من نه نمی گی؟!
شهراد خندید و گفت:
- به چه شخص مهمی! عزیزم تو کی هستی که به خاطرت نه نگم؟ 
شمیم اینبار از جا پرید حمله برد سمت شهراد که شهراد با یه حرکت مهارش کرد و دستاشو از بازو محکم نگه داشت. طوری که شمیم دیگه نمی تونست تکون بخوره! شروع کرد به غر غر کردن:
- وحشی ننر! غول گنده بک! شرک! ول کن دستمو ... اصلاً دیگه نمی گم ...
شهراد خندید و گفت:
- لوسی و بی خاصیت! حرفتو بزن ... می دونی که ناز کشیدن بلد نیستم ... 
شمیم بی فکر گفت:
- بی خاصیت باباته!
شهراد اول چشماشو گرد کرد و بعد پقی زد زیر خنده. شمیم هم خودش خنده اش گرفته بود، همین که شهراد ولش کرد دستشو جلوی دهنش گرفت و ریز ریز خندید ... شهراد وسط خنده بی صداش گفت:
- خاک بر سرت با این حرف زدنت! حالا یا بنال ببینم چته یا برو بیرون می خوام بخوابم ...
شمیم خنده اش رو جمع کرد نشست لب تخت و گفت:
- فردا شب تولدمه ... 
شهراد خونسرد گفت:
- اِ؟ مبارک باشه ...
خونسردیش برای شمیم ناراحت کننده نبود. هیچ وقت اینجور مراسما یاد شهراد نمی موند و اهمیتی هم براشون قائل نمی شد! جز روز مادر ... اون روز هر طور که شده بود یه شاخه گل به مامانش تقدیم میکرد ... هر چند که بی توجهی می دید ... آهی کشید و گفت:
- شهراد ... ازت بخوام توی جشنم باشی قبول می کنی؟!!
شهراد چرخید به طرفش و گفت:
- جشن؟! مگه جشن هم می گیری؟!
شمیم باز انگشتاش رو تو هم قلاب کرد و گفت:
- نه توی خونه ... بابا فامیل نزدیک رو دعوت کرده رستوران ... می دونم دوست نداری تو جمع باشی و گفتی که دیگه نمی یای! اما این یه بار به خاطر من ... 
شهراد باز یه تای ابروش رو بالا انداخت ، رفت سمت میز کامپیوترش، نشست روی صندلی پشت میز و گفت:
- به! آقای شاهد چه لارژ شدن ! سوپر خرج می کنن! تولد تو رستوران!!! 
بعد یه دفعه چشمش رو گرفت و گفت:
- اوه اوه کلاسش گوله شد خورد پا چشمم!
شمیم خنده اش گرفت و گفت:
- اِ داداش!
شهراد دستش رو برداشت، صندلی رو تاب داد دو دور دور خودش چرخید، رو به روی شمیم که متوقف شد گفت:
- من بیام برای چی؟! می خوای تولدت کوفتت بشه؟!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : 76
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 106
  • بازدید ماه : 289
  • بازدید سال : 2,500
  • بازدید کلی : 46,345
  • کدهای اختصاصی