loading...
مجله اینترنتی ایراتو
ایراتو بازدید : 1341 جمعه 25 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

شمیم با غیظ گفت:
- کوفت! همه غلط می کنن! هیچ کس برام مهم نیست جز تو، مامان، بابا ... شهراد خوب خسته شدم از بس این نگار بی شعور با این قیافه و پوز یه وریش برای من قیافه گرفت و چسبید به داداش نوید نکبتش! از اونور وقتی نیستی این امیر و سپهر با اون تیپای زارتشون که حال آدمو به هم می زنن اینقدر زر مفت پشت سرت می زنن که هر بار باهاشون دعوام می شه ... خودت که هستی از تو حساب می برن ... به بابا گفته بودم ترجیح می دم دوستامو دعوت کنم تنها بریم اما قبول نکرد. به زور گذاشت دو تا از دوستامو دعوت کنم. حالا می خوام توام باشی تا هم یه ذره پز بدم به نگار، هم در دهن امیر و سپهر بسته بشه! 
شهراد دستشو گذاشت سر زانوش ، با انگشت اشاره اش ضربه آرومی به زانوش زد و گفت:
- که چی؟! آخرش که چی شمیم؟ 
شمیم سرش رو بالا آورد. خیره شد توی چشمای شهراد که با نور رقصان آباژور هر لحظه پر رنگ و کمرنگ می شد و گفت:
- خودت که چی شهراد؟ الان حدود دو ساله پا تو هیچ جا نذاشتی. آخه مگه تو جذام داری؟!!
شهراد اصلا دوست نداشت در مورد این مسائل با شمیم حرف بزنه پس از جا بلند شد، لب تخت نشست و گفت:
- خیلی خب شمیم ... فکرامو می کنم ... حالا برو می خوام استراحت کنم ... 
شمیم که می دونست اصرار بیشتر فایده ای نداره رفت سمت در، لحظه آخر برگشت و گفت:
- شهراد ... به عنوان هدیه تولدم نگو نه! خواهش می کنم ...
به دنبال این حرف از اتاق رفت بیرون. شهراد با صدای بسته شدن در، چشماشو بست. دلش خیلی گرفته بود. آهنگ که نمی تونست گوش کنه، بوکس هم نمی تونست کار کنه، نمازش رو هم خونده بود. پس از جا بلند شد، یه راست رفت سمت پاکت سیگارش. یه نخ کشید بیرون گذاشت کنج لبش و با فندک روشنش کرد. باز دود همه جا پخش شد و به دنبالش بوی شکلات که همراه با بوی سیگار تبدیل به یه بوی گس شیرین شده بود. نشست کنج تختش، پاهاشو دراز کرد و زل زد به سقف... زل زد به تغییر رنگ نور روی سقف ...
- بنفش ... آبی ... سبز ... زرد ... نارنجی ... قرمز ...
چشماشو بست ... قلبش می کوبید ... محکم و عصبی. چطور می تونست توی جمع فامیل حاضر بشه؟! می تونست بره و بخنده! پوزخند بزنه. چشمش به سپهر و امیر بیفته. جلوی زر زر کردناشون خونسرد باقی بمونه و فک جفتشون رو پیاده نکنه. چطور می تونست؟ 
باز اومد تو ذهنش ... باز کلمات تو ذهنش ردیف شدن ... 
- مثل وقتایی که یهو بادکنکی می ترکه ...
بعضی وقتا دلای ما الکی می ترکه ...

با دیدن رنگای روی سقف رفت تو حس و حال بچگی ... وقتی که بادکنکش می ترکید و اینقدر جیغ می کشید تا مجبور می شدن براش یه بادکنک رنگیه دیگه بخرن. اون موقع ها نمی فهمید بادکنک ترکیدن هیچی نیست! خدا روزی رو نیاره که دلش بترکه. حالا هر روز و هر شب دلش می ترکید. دردش هزار بار بدتر از ترکیدن بادکنک بود. اما حتی بغض لعنتیش هم باز نمی شد. چه برسه به اینکه بتونه داد بزنه!
- خنده هامونو گرفتن و نمردیم ... 
ولی اشکو از کسی بگیری طفلکی می ترکه ...

درسته که می خندید اما چه خنده ای؟!! کارش از گریه گذشته بود به اون می خندید ... و چه درد داشت که می دید اکثر آدمای دور و برش همینطور شدن. چرا مردم اینقدر درد داشتن؟! چرا خنده هاشون رو ازشون گرفته بودن؟!! چرا با کوچیک ترین اتفاقی دنبال بهونه بودن که یه کم شاد باشن اما بازم نمی شد؟ چرا؟!! بعضی وقتا نه تنها دلش برای خودش که برای همه مردم می سوخت. دلش یه قهقهه از ته دل می خواست. نشد هم به جهنم! یه گریه از ته دل ... اما دریغ!
- چرخا می چرخه واسه هر کی نمکدون رو شکست ... 
عوضش چرخای چرخ نمکی می ترکه ...
 

هه! تو این دوره زمونه هر کی زخم بزنه موفق تره ... هر که درنده باشه و بدره موفق تره. اگه خوب باشی ... اگه سر به زیر باشی ... اگه مطیع باشی میدرنت! اینو از زندگی خوب یاد گرفت! باید هار باشه تا تیکه پاره اش نکنن. باید بد باشه تا بقا داشته باشه ... 
- هر دقیقه حرفاشون روحمو قلقلک می ده ... 
ته قصه آدم قلقلکی می ترکه ...

حالا باید چی کار می کرد با فامیل محترمش؟! باز باید باهاشون روبرو می شد. به خاطر شمیم ... کاش می تونست بهش بگه نه، اما این دختر اینقدر پاک و بی غل و غش بود که همیشه جلوش کم می آورد. باید می رفت ... فقط به خاطر شمیم ...
سیگارش تموم شد از جا بلند شد. سیگار رو توی سطل اتاق انداخت و زیر سیگاریش رو هم که پر از خاکستر شده بود خالی کرد. رفت سمت آباژور ... برای آخرین بار زل زد به طیف رنگی:
- بنفش ... آبی ... سبز ... زرد ... نارنجی ... قرمز ...
محکم دکمه اش رو کوبید و اتاق غرق تاریکی شد. رفت سمت تختش. دراز کشید روی تخت ... پتوشو کشید روی سرش و همزمان زمزمه کرد:
- این غزل ادامه داره ولی حال من بده ...
بعضی وقتا دلای ما الکی می ترکه ...

***

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : 76
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 17
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 72
  • بازدید سال : 2,283
  • بازدید کلی : 46,128
  • کدهای اختصاصی